حال که التماسم هم درتوتأثیری ندارد
حال که اشکهایم
همان که میگفتی:
""بهای عشقمان است""
سودی ندارد
حال که حال زارم
فرقی بحالت ندارد
برو
برو
آری!
برو
ولی اینرابدان...
که من هم میروم
آری!
بی تو
باپروبالی به وسعت عشق..
مگرآرزویت
پروازبامن نبود..
حال که بادیگری میپری
من نیز
بال وپرمیگشایم...
وپروازرا
نشانه رفتن میکنم..
نه !
نه!
من چون تو بیوفانیستم..
من میروم
چون تورفتی
من میروم
چون تونیستی...
من میروم
چون رفتنت راتاب ندارم..
چه میگویم!!
نمیدانم..
چه میگویم!!
نمیدانم..
هذیان!!
نمیدانم..
دنیاانگاردورسرم میگردد..
دنیای من
وقت پروازاست گویی..
قرصهااینبار
نبودنت رامسکن نیستند
قرصها..
قرصها..
آری!
قرصها..
قرصهاتنهابهانه ای هستند
برای پرواز..
برای اوج گرفتن
برای بی توپریدن..
___________
__________
شعراز""نیماراد
تهران
شبی پاییزی
ساعت:۲۰:۴۰دقیقه
8 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/08 - 20:44 در عشق ممنوع